شاید بارها این جمله ی معروف را شنیده باشید که : "تاریخ همیشه تکرار می شود!". انسانها به صورت ناخودآگاه در موقعیتهای مشابه تصمیمهایی مشابه با گذشته می گیرند. تحلیل تکنیکال یک روش تحلیلی است که با استفاده از تاریخچه ی قیمت و حجم معاملات در گذشته به ما کمک می کند تا قیمت را در آینده پیشبینی کنیم. روش تحلیل تکنیکال در تمام بازارهایی که بر اساس عرضه و تقاضا فعالیت می کنند کاربرد دارد.
چیزی که باعث می شود برای یک ارز قیمت شکل بگیرد عرضه و تقاضا است. هرگاه عرضه زیاد شود قیمتها افت می کنند و هرگاه تقاضا برای یک ارز زیاد شود قیمت آن رشد می کند. در برخی بازه های زمانی رفتار افراد در عرضه و تقاضا قابل پیشبینی است و به صورت یک چرخه تکرار می شود. فرض کنید در یک بازه ی زمانی قیمت بیتکوین تا سطح 40000 دلار رشد کرده، و در این زمان در بازار عرضه ایجاد شده و عده ای بیتکوینشان را فروخته اند و این باعث ریزش قیمت بیتکوین شده است. به اصطلاح سطح 40000 دلار تبدیل به مقاومت شده است. این رفتار قیمت بیتکوین در گذشته است. حال فرض کنید قیمت دوباره روند صعودی گرفته و به 37000 دلار رسیده است.
با توجه به اینکه بیتکوین در گذشته در مرز 40000 دلار ریزش را تجربه کرده، احتمال آن می رود که اگر دوباره قیمت به این عدد برسد دوباره افت کند. این مفهوم ساده ی تحلیل تکنیکال است. یعنی با استفاده از رفتار قیمت در گذشته، اتفاقات آینده را پیشبینی کنیم. اینجا صحبت از قطعیت نیست بلکه ما با احتمالات سر و کار داریم. در این مواقع باید دو پلن متفاوت داشته باشیم: پلن A که محتملتر است برای وقتی است که قیمت بیتکوین در 40000 دلار بریزد و پلن B برای حالتی که بیتکوین قیمت 40000 دلار را بشکند و بالاتر برود.
یک تریدر موفق کسی است که برای هر دو حالت برنامه داشته باشد و تصمیم بگیرد که چه مقدار از سرمایه اش روی بیتکوین نگه دارد و چه مقداری را تبدیل به ارزهای دیگر کند و به موقع اقدامات لازم را انجام دهد.
روشها و سبکهای مختلف تحلیل تکنیکال
- پرایس اکشن (price action): خیلی از شرکتها و افراد موفق برای ترید کردن از این روش استفاده می کنند. در این روش با خطوط مقاومت و حمایت و خطوط روند کار می کنیم. این روش در اکثر تایم فریمها جوابگو است و در اغلب شرایط بازار می توانیم به آن اتکا کنیم.
در پرایس اکشن گذشته ی بازار بررسی می شود و جایی بهتر جواب می دهد که چارت قدمت بیشتری داشته باشد. مثلا گاهی برخی جفت ارزهای فارکس را می بینیم که بیست سال یا بیشتر نمودار قیمت دارند ولی در مقابل بعضی از رمزارزها را داریم که قدمتشان به سه چهار ماه هم نمی رسد و به تازگی در صرافی ها لیست شده اند و چارت قیمتی شان چند ماهه است. مسلما پرایس اکشن روی چارتی که قدمت بیست یا سی ساله دارد بهتر جواب می دهد.
همچنین پرایس اکشن جایی کاربردی تر است که حجم معاملات بالاتر باشد. در بازار فارکس که حجم معاملات خیلی بالاتر از کریپتوکارنسی است از پرایس اکشن استفاده می شود. در بازار رمزارزها معاملات بیتکوین طی دهه ها به حدی رسیده است که پرایس اکشن روی آن خوب کار می کند و از آنجا که کل مارکت تا حد زیادی به بیتکوین وابسته است اگر بتوانیم بیتکوین را خوب تحلیل کنیم، می توانیم رفتار سایر رمزارزها را پیشبینی کنیم.
- الگوهای هارمونیک (harmonic patterns): در بحث تکنیکال کلاسیک خیلی این موضوع تدریس می شد ولی امروزه زیاد کاربرد ندارد. ولی در بعضی از بازه های زمانی می توانیم از این روش هم استفاده کنیم. در این روش تحلیلی یک سری اشکال مثل bat یا butterfly روی چارت تشخیص داده می شود. این اشکال درصد بالایی از پازل را روی چارت تشکیل می دهند و به دنبال درصد باقی هستند تا پازل را تکمیل کنند. در حال حاضر الگوهای هارمونیک تبدیل به یک تله برای نهنگها شده اند و افراد تازه کار را به دام می اندازند.
- اندیکاتورها(indicator trading): خیلی از تریدرها برای گرفتن سیگنال از اندیکاتورها استفاده می کنند. اندیکاتورها یک سری اعداد و نمودارها هستند و بر اساس یک سری معادلات و محاسبات ریاضی قیمت را بررسی می کنند و به شما سیگنال خرید یا فروش می دهند. وقتی قیمت حرکت می کند تحلیل قیمتها باعث می شود که اندیکاتورها تاخیر داشته باشند و خیلی کند و دیر به ما تحلیل بدهند و زمانی که قیمت رشد کرده است تازه اندیکاتور به ما سیگنال می دهد و ما دیر وارد رشد قیمت می شویم و سود ما به تعویق می افتد و ممکن است نصف سود از دست رفته باشد؛ در معاملات یک حد ضرر بزرگ و حد سود کوچک داریم. در این مواقع شاید نتوانیم تعادل خوبی بین سود و ضررمان ایجاد کنیم.
پس در بازار کریپتو زیاد هم نباید منتظر تاییدیه ی اندیکاتورها بمانیم. ولی منظور ما این نیست که هیچگاه از اندیکاتورها استفاده نکنید؛ اندیکاتورها هنوز هم در بعضی نقاط بازار می توانند حتی مفیدتر و کاربردی تر از پرایس اکشن باشند و بهترین ابزار برای تایید گرفتن پوزیشنی که می خواهید بگیرید هستند.
یکی از اندیکاتورهای پرطرفدار ایچی موکو است که یکی از سبکهای ژاپنیست و برای برخی چارت را خیلی جذابتر می کند، برعکس پرایس اکشن که شاید فقط چند خط ساده روی چارت داشته باشیم. ولی چارت هرچقدر ساده تر باشد و کمتر کندلها و قیمتها را نشان دهد تصمیم گیری راحت تر خواهد بود.
- امواج الیوت(Elliott waves): در این روش تحلیلی موجهای صعودی را می شمارند و با توجه به آنها حدس می زنند که موج بعدی صعودی یا نزولی خواهد بود و قیمت بالاتر می رود یا پایینتر.
روشهای دیگری هم برای تحلیل تکنیکال وجود دارد و این روشها در حقیقت هرکدام زیرشاخه ای از تحلیل تکنیکال هستند. ولی پرایس اکشن و بعضی از اندیکاتورها کاربردی تر از بقیه هستند. هر کدام از این روشها در جایگاه خود می توانند برای ما مفید باشند و برای ما سود به ارمغان بیاورند. ولی بهتر است با یک روش کار کنید زیرا خیلی آسانتر است و باعث تمرکز بیشتر می شود. پیشنهاد ما به شما این است که روی پرایس اکشن تمرکز کنید و در کنار آن از چند اندیکاتور خوب هم استفاده کنید.
اگر شما بخواهید همه ی روشهای تحلیل را با هم بکار بگیرید به مشکل تعدد معاملات برمی خورید. برای توضیح این مسئله لازم است چند اصطلاح را توضیح دهیم.
همه ی ما در معاملات قصد داریم در کوتاه ترین بازه بیشترین سود را ببریم. مدیریت سرمایه به ما این امکان را می دهد که ضررهایمان را محدود کنیم و به سودهایمان اجازه ی رشد دهیم.
درصد موفقیت ما در معاملات را winrate می گویند. فرض کنید ما 10 معامله ی باز داریم و در 6 تا از این معامله ها سود می کنیم؛ پس winrate ما 60 درصد است. درصد موفقیت در معاملات واقعی بین 55 تا 65 درصد است. اکثر افراد در هر ده معامله شان 4 تحلیل اشتباه دارند، بهترین شرکتها 6 تحلیل درست از 10 معامله دارند. فرض کنید در ماه 10 معامله انجام می دهید و 20 درصد از مبلغی که در هر تریدتان قرار می دهید سود می کنید. حال اگر به جای 10 معادله، 50 معادله انجام دهید این چرخه 5 بار دیگر اتفاق می افتد و 20 درصد سود شما 5 برابر می شود، پس 100% از پولی که ترید کردید به سرمایه تان اضافه می شود. ولی اگر تعدد معاملات شما در یک بازه ی مشخص یک ماهه یا چهار هفته ای خیلی پایین بیاید شما نمی توانید سود لازم را از بازار بگیرید. این اتفاق زمانی می افتد که پرایس اکشن یک جا به شما سیگنال ورود (buy) می دهد ولی اندیکاتوری که بکار می گیرید هنوز به شما آن سیگنال را نداده است یا حتی برعکس، واگرایی نشان می دهد و شما وارد آن معامله نمی شوید. در نتیجه نقاط ورود شما پایین می آید و شاید در یک ماه شما فقط مثلا 3 موقعیت ورود پیدا کنید که در بین این تعداد خیلی کم باز هم ممکن است درصدی از تحلیلهایتان اشتباه باشند. شاید در این حالت winrate شما کمی بالاتر بیاید ولی با به کارگرفتن همه ی روشهای تحلیل نقاط ورود شما به شدت پایین می آید و درنتیجه در یک بازه ی زمانی مشخص تعداد معاملاتتان خیلی کم می شود و سود سرشاری از بازار نمی برید. از طرفی باید مراقب باشید که دچار overtrading هم نشوید. پس تعدد معاملاتتان را حفظ کنید و یک حد استانداردی را رعایت کنید. باید یک سری استراتژی برای خودتان تعریف کنید و هروقت تمام فاکتورها موجود بود و به شما سیگنال ورود داده شد وارد معامله شوید.